و منهم: سفینۀ توکل و رضا و سالک طریق فنا، ابوسعید احمدبن عیسی الخراز، رضی الله عنه


که لسان احوال مریدان و برهان اوقات طالبان بود و نخست کس که از مقام فنا و بقا عبارت کرد، وی بود و وی را مناقب مشهور است و ریاضات و نکت های مذکور، و تصانیف متلالی و کلام و رموز عالی و با ذی النون مصری و بشْر حافی و سری سقطی صحبت کرده بود.


و از وی می آید که اندر قول پیغمبر، علیه السلام: «جبلت القلوب علی حب منْ أحْسن إلیها»، قال: «و اعجبا لمنْ یر محْسنا غیْرالله، کیْف لایمیل بکلیته إلی الله!» آفرینش دل ها بر دوستی آن کس است که بدو نیکویی کند؛ یعنی هر که به جای کسی نیکویی کند، لامحاله آن کس به دل مر آن کس را دوست گیرد. بوسعید گفت: وا عجبا! آن که در همه عالم جز خداوند را تعالی محسن نداند، چگونه دل بکلیت بدو نسپارد؟ از آن چه احسان بر حقیقت آن بود که مالک الأعیان کند؛ که احسان نیکویی کردن بود به جای کسی که بدان نیکویی محتاج بود. آن که وی را از غیر احسان باید، وی چگونه احسان تواند کرد؟ پس ملک و ملک مر خداوند راست جل جلاله که از غیر بی نیاز است، و همه عالمین و کونین بدو نیازمند و چون دوستان حق این معنی بدانستند اندر انعام و احسان، منعم و محسن دیدند. دلهایشان بکلیت اسیر دوستی وی شد،از غیر وی اعراض کردند. والله اعلم.